خداوند، زیبایی را به انسان آموخت. خداوند در بزم ماهرویان دو عالم، چیزهایی در گوش انسان زمزمه کرد. یک روز انسان، در سحری ازلی بیدار شد و از خداوند، وقت ملاقات گرفت.
خداوند، نویسنده«نون و القلم» است، خداوند شعر را آفرید تا کتاب آفرینش را ترجمه کند.
هر نویسندهای فرشتهای است که روزی معرفت آدمیان را نازل میکند.
من میگویم: خوانندگان، بازماندگان سلسله جبال آوازند.
یک کتاب را درنظر بگیرید، مشرق کتاب، مد «بسم الله» است. سراسر کتاب، زیر تابش اشراق بسم الله قرار دارد. مشرق، «بسم الله الرحمن الرحیم» است.
اگر میخواهی راحت باشی، کمتر بدان
و اگر میخواهی خوشبخت باشی بیشتر بخوان
کتاب را نخوانید که بخوانید!
کتاب را بخوانید که بیدار شوید …
گوهر علم در گران بهاترین صدف تاریخ، یعنی کتاب جای گرفته است.
اگر مادر نباشد جسم انسان ساخته نمیشود و اگر کتاب نباشد روح بشر پرورش نمییابد.
کتاب, تنها رفیقی است که تو را با آنچه که هستی و در هر زمان میپذیرد.
کتاب یک غذاست؛ یک غذاى روح است؛ یک نوشیدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقویت مىکند.
لحظهای نشستن در کتابخانه، حضور در محضر اندیشمندان قرون و فرزانگان زمان است
هرکه از کتاب و مطالعه بیگانه است، غریب و بی مونس است.
کتاب، هم نشینی است که تو را خسته و ملول نمیسازد، دوستی است که تو را فریب نمیدهد، رفیقی است که به تو آزار نمیرساند، بلندنظر و جوانمردی است که تو را گرفتار یکنواختی و روزمرگی نمیسازد و همسایهای است که در کار تو تأخیر روا نمیدارد.
کجاست مونسی مانند کتاب که نخوابد، مگر به همراه تو و سخن نگوید، مگر هنگامیکه تو خواسته باشی؟ در کجای جهان امینتر از کتاب و رازدارتر از آن مییابی که رازهای تو را نگاه دارد و نگهبان منافع تو باشد؟ کجاست اندرزدهندهای که تو را به نشاط آورد و بازدارندهای که تو را شیفته خود سازد؟گویا همیشه و همه جا رسم بر این بوده که هرکس کتابی امانت گرفت، پس ندهد یا بال و پر شکسته به آشیان بازش آرد. حال صاحبان کتاب که محبوب خود را با این سر و وضع بازمییابند، نگفته پیداست.